زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر بابا
من از این بازی دنـیا گـله دارم بابا دل خون از سفر و فاصله دارم بابا جای خلخال در این راه پُر از شمر و سنان دور پـاهـام چـرا سـلـسـله دارم بابا من که با پای پـیـاده نـدویدم هـرگز زیـر پـایـم چـقـدر آبــلـه دارم بـابـا چشمت از خرمن موهام اگر کرده سوال دو سه تا سوخته گیسو بله دارم بابا محرمی نیست در این بادیه جز عمه و من تـرس از بیکـسی قـافـلـه دارم بـابا با یتیمی من این حرمله شوخی کرده من چه مقدار مگر حوصله دارم بابا عمهام نیز شبی رو به نجف کرده و گفت من دلی سوخته از حرمله دارم بابا |